بعد از مدت ها دیدمش!!!دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن... خودموکنترل کردم وفقط لبخندے زدم.... تودلم گریہ کردموگفتم: بے معرفت!!! دستاے من تغییر نکردن. دستات بہ دستاے یکے دیگہ عادت کردن.